امانوئل والرشتاین، جامعهشناس و متفکر آمریکایی، جهان را ذیل سه دسته از کشورها تقسیم و رویکرد نظام جهانی را بهعنوان مهمترین نظریههای توسعه در سال ۱۹۷۰ پایهگذاری کرده است. او معتقد است کشورهای توسعهیافتهای مانند آمریکا، آلمان، فرانسه، ایتالیا و ژاپن در مرکز این نظم جهانی قرار دارند و بهواسطه سرمایه، قدرت، نیروی انسانی و مهارتی که در دست دارند، بر دنیا حکمرانی میکنند. دسته دوم کشورهای درحالتوسعهای هستند که حیاتشان بهنظام سلطه وابسته است و والرشتاین آنها را نواحی پیرامونی مینامد. کشورهای شبه پیرامونی از جمله تولیدکنندگان نفت نیز دسته سوم را تشکیل میدهند و از نظر اقتصادی وابستگی کمتری بهنظام سلطه دارند ازاینرو نواحی پیرامونی در تلاش برای رسیدن به موقعیت این کشورها هستند. طبق نظریه نظم جهانی والرشتاین، راهبردهای توسعهطلبی و سلطهگر، عاملی برای به حاشیه راندن کشورهای دیگر، ناکارآمد کردن و ازکارافتادگی آنها بوده و درنهایت، حرکت روبهجلوی آنها و پیشرفتشان را متوقف میکنند. او میگوید طبقه حاکم برای ثبات خود محدودیتهایی را بر دنیا تحمیل میکند و ایستادگی، سیاستهای هژمونی این طبقه را تضعیف میکند.
هرچند این نظریه به دلیل تاکید زیاد بر عوامل جهانی و بیتوجهی به نظم داخلی جوامع، صاحبنظرانی را به انتقاد واداشته اما مفهومی است که نقش پویشهای جهانی و اهمیت آنها در عرصه پیشرفت دنیا را مشخص میکند. با این تفاسیر، جنبشهای کشورهای شبه پیرامونی و بهویژه تحرکات غرب آسیا از علل اساسی افول گفتمان مدرنیزاسیون و هموارکردن مسیر پویایی و پیشرفت جوامع تحت سلطه بهحساب میآیند؛ لذا مقاومت، بهعنوان گفتمان این تحرکات، واژهای است که با نظام سلطه همانندی شدید دارد. به عبارتی، هر هژمونی در نتیجه سیاستهایش یک ضد هژمونی میسازد و محور مقاومت در اعتراض به نظم سلطهجوی جهانی شکل گرفته است. مقاومت، حرکتی انتقادی، ائتلافی ایدئولوژیک و راهکاری منطقی برای خارجشدن از یوغ سیاستهای طبقه حاکم بر جهان است. همچنین در بعد سلبی خود معتقد است به سلطهستیزی و در بعد ایجابی با کلیدواژههایی مانند عدالتخواهی، حقطلبی، صلحطلبی، اقتدار و استقلال حرکتش را شکل داده است. این مفهوم شالوده اساسی گفتمان پیشرفت بوده که از دل انقلاب اسلامی ایران جوانه زد و به کشورهای دیگر راه یافت و با شعار ایستادگی در برابر نظم کنترل شده جهان نهتنها در عرصه نظامی بلکه در میدانهای فرهنگ و اقتصاد و سیاست کشورها ریشه دواند و آنها را تمامقد به مبارزه با سلطه و استعمار فراخواند. ایران، بهعنوان سرآغاز این محور و قطب تحرکات غرب آسیا، با تشکیل دولت مقاومت پا را از جنبشهای مردمی فراتر گذاشته و جدیتر از هر تحرکی معادلات مرکز جهان را در پرتوی سیاستهای خود قرار داد و اثر مقاومت در آینده جوامع را نمایان کرد. همچنین تجربههای جهانی نیز نشاندهنده نقش مقاومت در حرکت به سمت پیشرفت جوامع هستند. وضعیت فعلی افغانستان و اوکراین، برآیندی از تکیه آنها بر نظامهای مرکز و نبود گفتمان مقاومت اصیل بینشان است.
درباره نویسنده
ساناز پیشدار
دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات زنان و خانواده
پژوهشگر مطالعات زنان و خانواده و پیشرفت اسلامی ـ ایرانی
دیدگاهتان را بنویسید