دوّمین جلسه از گفتگوهای هفتگی «حلقه مطالعاتی عصر پیشرفت» صبح روز سهشنبه 24 خرداد، در سالن جلسات ستاد جامع پیشرفت منطقهای برگزار شد. در این جلسه، حلقهی مطالعاتی عصر پیشرفت در شهر قم(واقع در موسسهی معنا) نیز مشارکت داشتند و در بستر مجازی به گفتگو پرداختند.
ابتدا به پسزمینههای سیاسی ـ اجتماعی مقاله پرداخته شد؛ اینکه بعد از بدبینیهای سالهای آغازین انقلاب نسبت به سازمان برنامه و بودجه، با سرکار آمدن محمدتقی بانکی، احیای دوبارهی این سازمان در دستور کار قرار گرفت. در این راستا، علینقلی مشایخی و محمد طبیبیان در صدد تربیت و آموزش کادر برای نظام برنامهریزی و به ویژه سازمان برنامه برآمدند و این شروع ماجرایی بود که در این مقاله به آن پرداخته شد؛ ماجرای جریان یا مکتبی موسوم به «نیاوران»، که مطابق گزارش تاریخی این مقاله، طی سه مرحله در نهاد علم جمهوری اسلامی استقرار یافت:
ـ مرحلهی اوّل: تاسیس رشته و دورهی آموزشی «سیستمهای اقتصادی ـ اجتماعی» در دانشکدهی صنایع دانشگاه صنعتی اصفهان
ـ مرحلهی دوّم: تاسیس «موسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه» به مثابه نهادِ پژوهشی سازمان برنامه و بودجه
ـ مرحلهی سوّم: تاسیس دانشکدهی «مدیریت و اقتصاد» در دانشگاه صنعتی شریف.
البته افزون بر آنچه اباذری به آن اشاره داشت، «دانشگاه غیرانتفاعی خاتم» را نیز میتوان به این مجموعه افزود.
در ادامهی جلسه، به اهمّ محتوای مقاله اشاره شد که به طور کلّی شامل دو محور اصلی بود:
ـ محور اوّل، نقد محتوایی مکتب نیاوران: مطابق گزارش تاریخی مقاله، طی تطوّرات این جریان، دو رشتهی «سیستمهای اقتصادی ـ اجتماعی» و «MBA» بنا نهاده شد که با نگاهی به طرح دروس این رشتهها، سه ویژگی را میتوان برشمرد: «بینسبت بودن با علوم اجتماعی و علوم انسانی، تاریخ و متن اجتماعی ایران»،
«ریاضیزدگی و تاکید بر مدلسازی ریاضی در امور پیچیدهی اجتماعی»،
«بازاری دیدن و کالایی انگاشتن همهی امور اجتماعی».
ـ محور دوّم، ملاحظاتی از منظر «جامعهشناسی و مدیریت علم» و «نسبت علم و سیاست»: مواردی که مطابق گزارش مقاله، از مجموع اقدامات و حرکتهای جریان نیاوران در تطوّراتش میتوان از این حیث احصاء نمود، شامل موارد زیر است:
- هیچ یک از جریانهای علوم انسانی در کشور، به اندازهی مکتب نیاوران بر سیاستگذاری و برنامهریزی کشور تاثیر نداشته است.
- قدرت لابی سیاسی و سطح دسترسی بالا به کارگزاران و سیاستمداران جمهوری اسلامی و جلب حمایت حقوقی و مالی از طریق آنان.
- استفاده از ظرفیت حمایتهای سیاسی برای تصویب رشتهها و راهاندازی مراکز علمی.
- گرهخوردگی با مسائل جاری جمهوری اسلامی و پذیرش پروژههای مطالعاتی از وزارتخانهها و دستگاههای دولتی.
- زبانِ ساده، روان و کمّی در گفتگو و تعامل با با کارگزاران و سیاستمداران.
- تمرکز بر دانشجویان فنّی ـ مهندسی و دانشگاههای صنعتی برای پیگیری ایدهی آموزشی موردنظر، به علت دوری آنها از مباحث بنیادی و مناقشههای نظری.
- وحدت و انسجام درونی و عدم پذیرش جریانهای علمی رقیب یا بدیل در مراکز تاسیسشده و پرهیز از مناقشهی علمی با سایر نحلههای علمی اقتصاد.
- آموزش توامان «مبانی» و «روش بهکارگیری مبانی» به دانشآموختگان.
- پرورش دانشجویان در بستر واقعیِ پروژههای دولتی و در تعامل با دستگاه حکمرانی کشور.
- توجّه توامان به «کارشناسان» دستگاههای اجرایی و «دانشجویان»؛ بازآموزی مدیران فعلی و تربیت مدیران آینده.
- برگزاری دورههای کوتاهمدت آموزشی برای دانشجویان و کارشناسان.
- تعامل و ارتباط با مراکز پژوهشیِ درون دستگاههای دولتی.
و …
در ادامهی جلسه، به طرح این مسئله پرداخته شد که از تجربهی مکتب نیاوران چه نکتههای آموزندهای برای گفتمان پیشرفت اسلامی ایرانی ـ که در ابتدای راه است ـ میتوان استنتاج کرد. فارغ از دیدگاه آقای اباذری، از کدامیک از ویژگیها یا اقدامات مثبت این جریان میتوان درس آموخت و از کدامیک از ویژگیها و اقدامات این جریان باید پرهیز کرد؟ گفتمان پیشرفت اسلامی ـ ایرانی در مسیر بسط و تفصیل خود، که یکی از وجوهِ آن، جایابی و استقرار در نهاد علم و نهاد سیاست است، چه تمایزی با مکتب نیاوران دارد؟
گفتگو و مباحثهی شرکتکنندگان جلسه، زمینهای برای بررسی زوایای مختلف مقاله را پدید آورد که شامل محورهای زیر بود:
ـ میشود دغدغه این مقاله را در این چند جمله خلاصه کرد:
۱. مکتب نیاوران، علم اقتصاد با گرایشات فکری مدنظر خود و سپس مدیریت را به عنوان اهرم بسط و عملیاتیسازی آن را منفصل از علوم انسانی ترسیم کرده و با سویههای ریاضی و مهندسی پیش برده. است.
۲. مکتب نیاوران، برخلاف ادعای حاشیهای دانستن مباحث نظری، اتّفاقا یک مکتب فکر مشخص که اقتصاد نئولیبرالی با گرایش به بازار آزاد را اخذ کرده و در قالب دروسی عمدتاً تکنیکال و بدون تشریح مبانی، در قالب دورههایی علمی، اما شبیه به دورههای مهارت آموزی، به سرعت بسط داده است.
ـ مقاله را از چند جهت میتوان مد نظر قرار داد: 1. اقتصاد بازار آزاد؛ 2. جامعهشناسی علم؛ 3. آموختن از نقاط قوت این حرکت اصلاحی؛ 4. مسئله سیطره نگاه ریاضیوار به اقتصاد بلکه به مدیریت کشور؛ 5. نقد و بررسی روایت تاریخی مصنف. به طور خاص، از منظر سوّم، درسهایی که میتوان از مکتب نیاوران آموخت:
۱. به رسمیت شناختن سازمان برنامه و بودجه به عنوان قلب دولت مدرن و کانون اثر گذاری در مقیاس ملی( توجه به رشد و شناسایی کانون اثر گذاری در مقیاس ملی)
آیا ما لیستی از این نقاط موثر چه در بستر حکمرانی دولت مدرن یا نظام امت و امامت شناسایی کرده ایم؟
۲. توجه به ضرورت معماری عزمی پایدار؛ ضرورت ایجاد حاشیه امنیت با تاکید بر ایجاد پیوستار نیروی انسانی
۳. توجه به مقوله کادرسازی مسئلهمحور در پیوند با عینیت سوژه شده؛ لحاظ کردن آموزش و تربیت به عنوان مبدا طرح اصلاحی ایشان و در ضمن آن تاسیس رشته علمی و نهادسازی متناسب.
این توجه جناب مشایخی که کار آموزشی مدّ نظر موسسه در دانشگاه در نمیآید نیز تفطّنی به جا بوده و یک دهه بعد فضای آموزشی موسسه به دانشگاه ملصق میشود.
۴. تاکید بر همگرایی، پرهیز از واگرایی و تشتت در سوگیریهای راهبردی
۵. ثبات قدم بر اهداف راهبردی در طی ۴ دهه
۶. به رسمیت شناختن نیروی مستعد و خیمه زدن بر یکی از مهمترین ذخایر استعدادی کشور
۷. به واقع میتوان این جریان را مصداق جریان این سنت الهی ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ) دانست.
ـ در مورد «جریانی» نگاه کردن که دیدگاه حاکم بر این مقاله است، باید تردید کرد. افرادی با گرایشهای سیاسی مختلف هستند که به آموزههای بازار آزاد معتقد هستند؛ افرادی که سند تحوّل دولت سیزدهم را نوشتند،یا اصولگرا و حزباللهی هستند، قرابتهایی با برخی آموزههای بازار آزاد دارند. لذا نمیتوان همهی معتقدان به آموزههای بازار آزاد را یک مکتب دانست. حتّی درون همین افرادی که مکتب نیاوران شناخته میشوند، اختلافاتی وجود دارد.
ـ در مورد نسبت «مکتب نیاوران» با آنچه «علم اقتصاد» نامیده میشود، میشود تردید کرد. گروهی از دانشجویان دانشگاه علامه در دههی هفتاد شمسی، با 22 نفر از اساتید اقتصاد که پیشینهی علم اقتصاد ایران محسوب میشدند، مصاحبه کردند. در این مصاحبهها، سه رُکن اقتصادی دانشگاهی نمودار شدند؛ دانشکدهی اقتصاد دانشگاه علامه، دانشکدهی اقتصاد دانشگاه تهران، دانشکدهی اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی. نسبت میانِ مکتب نیاوران با این جریانها که از قبل انقلاب ریشه داشتهاند، معلوم نیست.
ـ اگر در صدد نقد مکتب نیاوران باشیم، باید برگردیم و مکتب اتریش و تاچر و ریگان را واکاوی کنیم و بررسی کنیم که آیا آموزههای لیبرالیسم اقتصادی را کامل بیان میکنند یا اینکه گزینشهایی از آن را در کشور دنبال میکنند. امّا پرسشی که با ما نسبت جدّیتری دارد این است که آیا چگونه یک مبانی، مکتب یا نظریه را میتوان به میدان عمل آورد. آیا مکتب نیاوران در این زمینه موفّق بوده است؟ کارهای مکتب نیاوران را باید از این منظر بررسی کرد تا راهنمای مسیر ما در گفتمان پیشرفت اسلامی ـ ایرانی باشد. یکی از مزیّتها و نقطه قوتهای مکتب نیاوران این است که بستهی آموزشی برای مخاطبان عمومی دارند و افراد رغبت میکنند که با شرکت در دورههای آموزشی این جریان، به سادگی با طرح موردنظر این جریان آشنا شوند.
ـ نکتهی خوبی در مقاله هست که حتّی در فضای گفتمان پیشرفت اسلامی ـ ایرانی هم نسبت به آن غفلت وجود دارد. اینکه توسعه یا پیشرفت بیش از آنکه به علوم انسانی و علوم اجتماعی(اعم از اقتصاد و جامعهشناسی و …) تعریف شود، دارد در فضای فن و تکنیک و مهندسی پیگیری میشود. این مقاله دارد به ما تذکّر میدهد و انتقاد میکند که جریان توسعه در ایران بعد از انقلاب، دارد با وجه تکنیکی و مهندسی توسعه تعریف میشود. کسانی که در گفتمان پیشرفت اسلامی ـ ایرانی قصد دارند مسیری را دنبال نمایند، به وجه مغفول ماندهی در گفتمان توسعهی متعارف، توجّه داشته باشند. الان عمده کتابهای «روایت پیشرفت» معطوف به وجه فنّی و مهندسی است. الان دستاوردهای فنّی و پزشکی و نانو و … دستاوردهای جمهوری اسلامی هستند، صحیح است، امّا اینکه روایت پیشرفت دارد روی این دستاوردهای سوار میشود، مسیر صحیحی نیست. روایت پیشرفت عملیاتی ما باز هم دارد فنّی و مهندسی روایت میشود. لذا نقد آقای اباذری به حرکتهایی که ذیل گفتمان پیشرفت انجام میشود، نیز قابل تسرّی است. ما جای روایتهای فنّی و مهندسی را در کلانروایت پیشرفت خودمان هنوز نتوانستهایم تعریف بکنیم. روایتهای مهندسی از گفتمان پیشرفت، امروز دارد خود را در قالب «حکمرانی» بروز میدهد. اشخاص مکتب نیاوران نه لیبرال هستند و نه افراد بیاخلاقی هستند؛ چالش اصلی آنها غفلت از کلانروایتهای پیشرفت است.
ـ دوگانه علم اجتماعی تاریخی و علم طبیعی تجربی در مقاله دکتر اباذری مهم بود.
ـ یکی از نقاط اصلی که مقاله روی آن دست میگذارد «تقابل علوم انسانی و علوم فنّی و مهندسی» است. «مهندسی» مسئلهی مهمی است. افراد پیشرانِ تحوّلخواهی در جهان اسلام، از دههی سی شمسی به بعد، عمدتاً مهندس بودهاند. دانشگاههای فنّی مهندسی ما و در سایر کشورهای جهان اسلام، نقطهای است که در آن اتّفاقات اساسی دارد رخ میدهد. فضای فنّی و مهندسی، نقطهی تماس ما با دنیای پس از جنگ جهانی دوّم هستند و به علّت مماس بودن با فضای جهان جدید، فهم بیواسطهای از جهان امروز دارند و به همین دلیل «عزم» معطوف به اصلاحات اجتماعی هم در چنین محیطهایی بهتر شکل میگیرد. اگر میخواهیم در جهان اسلام میخواهیم حضور موثّری داشته باشیم، باید به روایت و تعریف جدیدی از فضای فنّی و مهندسی برسیم. اینکه گفته میشود «کشور در اختیار مهندسان است و دست علوم انسانی نیست» به وضعیت جهان امروز برمیگردد و فقط به ایران مربوط نیست. لذا باید به بازتعریف فضای فنّی و مهندسی فکر کنیم.
ـ امروز قلب اتّفاقات اساسی جمهوری اسلامی در سازمان برنامه و بودجه دارد رقم میخورد و مکتب نیاوران این مطلب را بسیار زود فهمیده بود. در مصاحبههای کتاب «مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند» این نکته مشهود است. جمهوری اسلامی را دانشگاه جلو نمیبرد، تا حدّ زیادی جهتگیریها را سازمان برنامه بودجه دارد تعیین میکند. همهی عرصهها، آموزش و پرورش، حوزهی سلامت، … متاثّر از سیاستهایی است که از سوی سازمان برنامه تعیین میشود. احمدینژاد به درستی فهمیده بود که جهتگیری ادارهی کشور در این سازمان تعیین میشود و به همین دلیل زیر باز سازمان برنامه و بودجه نرفت.
ـ نوعی نگاه مستشرقانه به فضای فنّی و مهندسی در این مقاله وجود دارد. نگاه فنّی و مهندسی دو مولّفه دارد: 1ـ مسائل یکسان، راهحل یکسان دارند؛ تاریخی، زمانمند و مکانمند نیستند؛ Benchmarking راهحل اساسی مهندسی است؛ 2ـ تا زمانی که بحث ریاضی نشود، با بحث جدّی روبهرو نیستیم. مزیّت این دو مولفه این است که یک ایده را قابل انتقال و قابل برنامهریزی میکند. سند تحوّل دولت با اینکه قابل نقد است، امّا قابل برنامهریزی است.
ـ مکتب نیاوران، ریشهی چالش نظام برنامهریزی را پراکندگی دیدگاهها در علوم اجتماعی تشخیص داد. نگاه مهندسی را مرکبی برای عبور از این پراکندگیها و تکثّرها تشخیص دادند. ما به ذهنیت مهندسی در گفتمان پیشرفت نیازمندیم و میتواند ابزاری برای گفتمان پیشرفت باشند.
ـ علوم اجتماعی و علوم انسانی، بر ابهام و پیچیدگی در فهم مسائل میافزاید و علوم مهندسی و فنّی، با کاهش پیچیدگی، یک راهحل پیش روی مسئولان قرار میدهد. مدیر یا کارگزاران اجرایی کشور که در موقف عمل حضور دارند، دوست ندارند بر پیچیدگی و ابهامهای مسئلهای که در صدد تصمیمگیری برای آن هستند، افزوده شود. به همین دلیل است که از نگاههای مهندسی استقبال میکنند. در عین حال، اگر جامعه و تاریخ را ملاحظه نکنیم، محدودیتها و امکانها و ظرفیتهای خود را نمیتوانیم فهم کنیم.
ـ یکی از نکاتی که میشود از مکتب نیاوران درس گرفت، تلاش برای داشتن یک پایگاه ثابت است تا مسیرشان استمرار داشته باشد. اغلب حرکتهای فکری و فرهنگی که در فضای انقلابی شکل گرفتند، به علت فقدان چنین پایگاههایی استمرار نداشتند. مثلاً کاری که شهید آوینی در «سوره» شروع کرده بود.
ـ یکی از مزیّتهای مکتب نیاوران که ما حزباللهیها آن را به حساب نمیآوریم، توجّه و جدّیگرفتن ساختار رسمی و ساخت حقوقی جمهوری اسلامی است. مزیّت دیگر مکتب نیاوران این است که مقیاس حرکتهایی که انجام داده، ملّی است، برخلاف حرکتهای ما که عمدتاً مقیاس کنشگریهایمان خُرد است.
ـ تمرکز مکتب نیاوران بر «شبکه نخبگان» مزیّت آنهاست؛ شبکهی متفاوت از «حوزهی عمومی و مردمی» است که اغلب حرکتهای گفتمان پیشرفت عمدتاً معطوف به آن است. چنین تمرکزی نیز با محاسبهی «اثرگذاری» نخبگان در آیندهی ادارهی کشور است؛ نه اینکه اوّل تربیت کنند و بعد به اثرگذاری آنها فکر کنند؛ از اساس تربیت آنها معطوف به اثرگذاری در عرصهی ادارهی کشور است. در عین حال، مکتب نیاوران، مسئلهی «تخاطب عمومی» دارند، ولی ما نداریم. افرادی هستند که اهل ارایههای عمومی و به اصطلاح «خوشارایه» هستند. یعنی با اینکه تمرکز بر فضای نخبگانی دارند، امّا زبان و گفتار عمومی دارند[1].
ـ مکتب نیاوران از «اجرا» به سمت آموزش و نهاد علم آمده است. مسیری که عمدتاً بالعکس آن در فضای فکری ما دارد دنبال میشود. ما اوّل میخواهیم از مبانی و نظریههای پایه به علم برسیم و منتشر کنیم و ترویج کنیم، تا بعد به آموزشیسازی و اجراییسازی آن بیاندیشیم. ما شانی برای «اجرا» به مثابه جایی که دانش از آنجا میتواند متولّد شود، قائل نیستیم. ما خواستیم این مشکل را با اندیشکدهها حل کنیم، ولّی باز هم فضای اندیشکدهها، دور از اجرا است. برعکس آن چیزی که در اندیشکدههای غربی شاهد هستیم؛ در آنجا افراد بعد از فراغت از عرصهی سیاسی و اجرایی، به سمت اندیشکدهها میروند.
ـ در کشور ما تکلیف نهاد علم مشخص نیست و معلوم نیست دانشگاه به چه دردی میخورد؛ در علوم انسانی وضع پیچیدهتر است. یعنی کارکردی برای دانشگاه قائل نیستیم. به همین دلیل و در چنین بستری، افرادی که از فضای اجرایی به سمت نهادهای علمی و آموزشی میآیند، موفّقتر خواهند بود.
ـ جریانِ نیاوران فهم و درکی از اجراییسازی در جمهوری اسلامی دارند. که کمک میکند حرف آنها برای کارگزاران و مسئولان بهتر فهمیده میشود. زبان آنها برای کارگزاران جمهوری اسلامی قابل فهم است. چون در نقطهی اجراییسازی با کارگزاران گفتگو میکنند.
ـ از چالشهای مکتب نیاوران این است که عمدتاً تصمیمسازی میکند و وقتی تصمیم گرفته شد، عقب میکشد و خود را از پیامدهای تصمیم مبرّا میکند. راهکاری که ما باید دنبال بکنیم، تقویت نهاد علم است. وقتی نهاد علمی نداشته باشیم که نظارت بر تئوریهای سیاستگذاری داشته باشند، همیشه کسانی که طراحی میکنند در حاشیه قرار میگیرند. با تقویت سازوکارهای علمی باید کاری کنیم که ایدهپردازان در جمهوری اسلامی هزینه ایدهپردازی خود را بپردازند. باید بتوانیم «شفافیت دانشی» و «شفافیت در تصمیمسازی» ایجاد کنیم، در غیر این صورت آنها تصمیمسازی میکنند و بعد پای تصمیم خود نمیایستند.
ـ با خواندن مصاحبه دکتر مشایخی و مقاله دکتر اباذری واقعاً به رویه روشنفکر توسعهخواه حسرت باید خورد. در حوالی سال ۱۳۰۰، جریان فروغی، داور و تیمورتاش بنای مدارس عالی را گذاشتند و نهادسازیهای آن دوره را برای بردن کشور در ریل تجدد پیش بردند. در دهه ۳۰ و ۴۰ امثال ابتهاج و عالیخانی رهبری این مسیر رو بر عهده داشتند. از دهه ۶۰ هم واقعاً میشود لیدری دکتر مشایخی را به روشنی حس کرد.
رهبریِ جریان پیشرفت در سمت انقلابیون به دست چه کسی است؟ دکتر عباسی یا رائفیپور چنین توانی دارند؟ آقایان میرباقری و فلاح و پناهیان و قنبریان چنین رهبری کردند و تربیت نیرو کردند؟! آقایان دکترای اقتصاد مثل پیغامی و سبحانی و رزاقی و زریباف و …چنین توانی دارند؟ باید به مدرسههای حکمرانی دکتر غنضفری و پورعزت و وحیدی و حسنیآهنگر دلخوش کرد؟ تلاشهای آقایان عرب اسدی و میثم لطیفی در امور استخدامی جواب میدهد؟ دانشکده مهندسی پیشرفت آقایان علی احمدی و رفیعی آتانی راهگشاست؟ با اینکه تمام این تلاشها خالصانه و مومنانه بوده و برای انقلاب بوده، اما هنوز جریان پرقدرتی در سمت انقلابیون متولد نشده و بیبنیگی دولت فعلی نمود واضح همین وضعیت است.
ـ ما در سنت اسلامی، می توانستیم با داشتن موضع و طرح مشخصی، دست به تربیت نیرو بزنیم. اما نداشتن این طرح، عملاً ظرفیت عظیم حوزههای علمیه را مخصوصاً در سالهای اول بعد از انقلاب به محاق برد. دربارۀ نکات دوستان مخصوصاً با نظر به وجه عملیاتی نیروهای توسعهگرا نکتهای را عرض کنم: وجه عملیاتی توسعۀ غربی که عمدتاً توسط مهندسین و نیروهای تکنوکرات دنبال میشود (منظورم مهندسینی است که از رشتۀ صنعتی خود مثلاً معماری یا IT و … خروج کرده و با نگاه مهندسی به قلمرو اقتصاد و سیاستگذاری و … ورود میکنند) در سنت ما عمدتاً توسط دانشهایی مثل فقه و اخلاق، علوم مربوط به قلمرو تربیت و نظایر آنها دنبال میشده است. اما مسئلۀ اصلی آن است که ما نتوانستهایم ظرفیتهای این دانشها را در طرح کلانِ پیشرفتِ سنت خودمان تعریف کنیم. لذا فقها، مبلغین، علمای اخلاق و ..در عین اینکه با امور روزمره و عملیاتی مردم سروکار داشته ند. عملاً در برنامههای پیشرفت ما هیچ جایی ندارند. لذا به نظر میرسد جنس عملیاتی بودن و حل مسئلۀ عملیاتی کف میدان کردن در دو سنت متفاوت است.
ـ به نظر میرسد این نحوه راهبری نهاد دانش توسط نهاد سیاست که از سوی مکتب نیاوران دنبال شده، در جاهای دیگر هم تکرار شده است؛ البته از نوع مفیدش. جریان راهاندازی رشتههای فلسفه مضاف بخصوص “فلسفه علوم اجتماعی” از این قبیل است. فرایندی که جهت راهاندازی رشته در دانشگاه باقرالعلوم و تربیت نیروی انسانی و تولید ادبیات دانش اتفاق افتاد به این واقعه شباهت فراوانی دارد. جالب است دعوا بر سر دوگانه مهندسی اجتماعی، که تلاش دارد با نفی بعد اجتماعی و حضور علوم اجتماعی در تاسیس رشته “سیستمهای اقتصادی _ اجتماعی”، راه حضور هر گونه مبانی، بوم و ارزشها را منسد کند، در تاسیس و ادامه رشتههای فلسفه مضاف بخصوص فلسفه علوم اجتماعی وجود دارد. دوگانه فلسفه علوم اجتماعی و تلاش در جهت احاله این رشته به دانشکدههای فلسفه به جای دانشکدههای علوم اجتماعی تلاش در جهت انتزاعی کردن رشته و عدم اشراب مبانی، بوم و ارزشها دارد. همچنین گرایش نخبگان به رشتههایی در دانشکدههای علوم اجتماعی یقیناً بیشتر از گرایش به رشتههایی در دانشکدههای فلسفه است، از این روی این رشته تاثیرگذار از حضور نخبگان تهی خواهد شد. تاکید و اصرار موسسان رشته جهت ماندن در دپارتمانهای علوم اجتماعی از همین روی است.
ـ راحتی بازی با ساختارهای جمهوری اسلامی برای غلبه دادن نهاد سیاست بر نهاد دانش در این مقاله نمود داشت. عدم تطبیق عنوان رشته بر سرفصلها در شورای عالی انقلاب یا متصدیان، دیگر خیلی عجیب است.
ـ کار آقای دکتر پارسانیا در تاسیس رشته «فلسفه علوم اجتماعی» را نمیتوان با کار مکتب نیاوران مقایسه کرد؛ آقای پارسانیا تا چه اندازه در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای جمهوری اسلامی موثّر است، مکتب نیاوران تا چه اندازه موثّر است؟ طرح اصلاحی که آقای پارسانیا دنبال میکنند، تا دلالتهای راهبردی پیدا کند، مسیر طولانی در پیش دارد. لذا قابل قیاس با مسئلهی مطرحشده در این مقاله نیست.
ـ چرا کنشهای نظری و حرکتهای علمی نحلههای فکری حوزوی، مثل مکتب نیاوران موثّر نیست و اشخاصی مثل اباذری را تحریک نمیکند که مقالهای له یا بر علیه آنها بنویسند؟! نحلههای فکری حوزوی، عمدتاً روی «هستیشناسی و معرفتشناسی»، «کلام» یا «عرفان» متمرکز هستند و بستر «منبر» را برگزیدهاند، بر باورند که «جهان عقاید» منشاء کنش و اقدام اصلاحی و اجتماعی است. همچنین، تفاوت بین نحلههای حوزوی و مکتب نیاوران را در این نکته باید جستجو کرد که حوزویها برخلاف جربان مذکور، در موقف مسائل راهبردی و عینی جمهوری اسلامی نمیایستد. مکتب نیاوران خود را در موقف سازمان برنامه و بودجه میبیند و از آن موقف، با مسائل جاری جمهوری اسلامی پیوند میخورد؛ مسائلی که برای نحلههای حوزوی موضوعیت ندارد.
[1] در این زمینه، کتاب «نخبگان و تمدنسازی» قابل مطالعه است.
فایل پیوست :
مقالهی «استقرار آموزشی مکتب نیاوران: تاریخچهی ایجاد نهادهای دولتیِ آموزش مدیریت و اقتصاد بازار آزاد» نوشته یوسفعلی اباذری و حمیدرضا پرنیان
دیدگاهتان را بنویسید