تمدن رضوی

حضور تمدنی حضرت رضا(علیه‌السلام) در ایران، حلقه‌ی وصل تمدن نخستین به تمدن نهایی اسلام

با نظر به کتاب «تمدن رضوی» اثر دکتر موسی نجفی

حضور حضرت رضا علیه السلام در ایران و ماجرای ولایتعهدی ایشان در دستگاه خلافت عباسی در زمان مأمون، مسأله‌ی مهمی ست که نمی‌توان به سادگی از آن گذشت. شاید بتوان گفت مهمترین نمود سیاسی و البته فرهنگی سیره ایشان، همین ولایتعهدی باشد. آیا پذیرش ولایتعهدی، یک امر کاملاً انفعالی و یا تحمیلی و اجباری بود؟ آیا امام رضا به اجبار و با اکراه آن را پذیرفتند و در ادامه هم با انفعال و اکراه، در میدان بازی مامون قرار گرفتند؟ یا آنکه در عین تهدید مامون، حضرت، این تهدید را به فرصتی تاریخی تبدیل کرده‌اند؟

به نظر می‌آید برای پاسخ به این سوال، باید به تدقیق در طرح کلی اسلام و امامت پرداخت. البته بررسی این بحث مفصّل و بسیار مهم، از حوصله و ظرفیت مقاله حاضر خارج است، ولی اگر بخواهیم در حد اشاره به آن بپردازیم، چنین می‌توان گفت که ایده اسلام، ایده‌ای تمدنی‌ست. جامعیت میان دنیا و آخرت، جامعیت میان فقه و اخلاق و عقاید، جامعیت میان سیاست و معنویت و در واقع جامعیت میان آسمان و زمین که در فضای آیات و روایات اسلامی و نیز در سیره و منش نبی اکرم و امامان ما به چشم می‌خورد، اقتضای تمدنی بودن دارد. توحید، صرف یک اعتقاد نظری نیست. در دل معنای توحید، نوعی وحدت در عین کثرت نهفته است. گویی اینکه کثراتی وجود دارند، ولی نگاه مسلمانانه، میان این کثرات هم وحدت می یابد و هم وحدت را محقق می‌کند؛ به تعبیری، هم یکی می‌داند و هم یکی می‌کند. تمدن در حاقّ معنایی خود، چیزی جز همین سریان امر واحد در میان کثرات متعدّد نیست. امر واحد اسلام، چه در حوزه‌ی بینش و اعتقاد، چه در حوزه‌ی گرایشات، چه در حوزه‌ی سبک زندگی، چه در حوزه‌ی رفتار، چه در حوزه‌ی حقوق و قضا و چه در حوزه‌ی هنر، همه و همه، قابل سریان  بوده و هست. در عصر نبوی، با همین خاستگاه، نبی اکرم اقدام به تشکیل حکومت می‌کند که بستری باشد برای رشد مردم در مسیر توحیدی. حکومت نبوی، طرح اجمالی تمدن اسلامی‌ست. طرحی که زمینه‌های آن در دوران انبیای سابق بر نبی اکرم، پدید آمده بود. حال با نظر به آنچه گذشت، حضور حضرت رضا علیه السلام در ایران و ماجرای ولایتعهدی ایشان چطور قابل روایت است؟ 

بعضی از پژوهشگران عرصه تاریخ و یا اهالی اندیشه، به این سوال پرداخته‌اند. از جمله پژوهشگران و اهالی اندیشه‌ای که در این فضا ورود کرده‌اند، دکتر موسی نجفی‌ست که در قالب کتاب تمدن رضوی، به این سوال پرداخته است. به طور کلی نقطه نظرات وی در بستر نگاه تمدنی یه تاریخ و سیاست شکل گرفته است.  وی در این کتاب نیز در صدد بیان مولفه‌های تمدن‌ساز در مکتب سیاسی امام رضا علیه السلام بوده و در ادامه طرح حضرت را طرحی تمدنی برای شکل‌دهی فرهنگ و هویت تشیع قلمداد می‌کند. توضیحاتی که در فصل اول کتاب در باب چیستی تمدن ارایه شده است، منظور وی از طرح تمدنی را بهتر آشکار می‌کند.

دکتر نجفی معتقد است ولایتعهدی حضرت رضا، نه یک حرکت انفعالی و تحمیل شده، بلکه یک اقدام رو به جلو در جهت سیر استعلایی و تکاملی تمدن اسلامی است. این اقدام با همه لوازم و فروعاتش، از منظر وی طرحی تمدنی‌ست که حدّ واسط میان تمدن نخستین و تمدن نهایی اسلامی با محوریت انسان کامل است. در ادامه متن به مساله حدّ واسط بودن، خواهیم پرداخت. ولی آنچه اکنون شایسته به ذکر است، آن است که چرا می‌توان حضور حضرت رضا در ایران را حضوری تمدنی نامید؟ مسئله از چند حیث قابل بررسی است:

اوّل آن‌که حضور حضرت رضا علیه السلام، امامت معنوی را بیش از پیش احیا کرد. مسئله‌ی ولایت تکوینی حضرات معصومین، مسئله‌ای نبود که در زمان امامان قبلی به عنوان یک اعتقاد تثبیت شده مطرح باشد ولی از زمان ایشان کراماتی به میان می‌آید و گویی بناست که به تدریج این شان از شئون معصوم نیز برای شیعیان مطرح شود. این، خود می‌تواند ناظر به جامعیت میان معنویت و سیاست، یا به تعبیری میان آسمان و زمین باشد.

دوّم آن‌که قوّت استدلالی و اعتقادی معارف شیعه بیش از پیش نمایان شد. مناظرات فکری که مامون با اغراض دیگری شکل داده بود، فرصتی را فراهم آورد که عمق معارف و مبانی قرآنی و توحیدی شیعه، به ظهور برسد و از این جهت، وجود حضرت رضا علیه السلام، نقطه عطفی به حساب می‌آید. این قوّت در مبانی، به همراه خودِ میراث فقهی ایشان از اجدادشان، امام باقر و امام صادق (علیهما‌السلام) را داراست. علاوه بر این، بر مبنای برخی پژوهش‌ها، پیوند میان اخلاق و فقه در کلام ایشان جدی‌تر از قبل در میان است(ر.ک به: نسبت فقه و اخلاق در آموزه های امام رضا علیه السلام، احمد پاکتچی). نگرش طیفی به الزام‌های دینی، توجه به علل‌الشرایع و خاستگاه‌های اخلاقی و انسانی احکام و برخی نکات دیگر، سَرنخ‌هایی از این پیوند می‌تواند به دست دهد. غرض آنکه ماجرای فکر شیعه به حضرت رضا که می‌رسد، جامعیت (و نه مجموع) خود را بهتر به ظهور می‌رساند. و این جامعیت، ظرفیتی تمدنی‌ست.

حیث سوم، دیگر ابعاد فرهنگی و تمدنی پیرامون حضور ایشان در ایران است. مولفه‌هایی مثل شکل‌گیری کتابخانه‌ها، احیای سنن اسلامی در شکلی جدید، توسعه موقوفات، توسعه تجارت، اقتصاد و راهداری که بعد از حضرت رضا در مشهد، محقق شد. و یا مولفه‌هایی مثل آیین‌های خاصّ حرم رضوی و نیز هنرهای متعددی که پیرامون حضور ایشان و حرم ایشان، به بروز و ظهور رسیده است. در کتاب تمدن رضوی تا حدی به این مولفه‌ها اشاره شده است.

و حیث چهارم و از حیثی مهم‌تر از همه، آن‌که فرصت ولایتعهدی امام رضا علیه السلام برای جهان اسلام و به طور خاص برای ایرانیان، طلیعه‌ای بود بر جدایی از نظام خلافت. نظریه‌ی سیاسی امامت، در مقابل نظریه‌ی سیاسی خلافت، این بار در وسعتی جدّی طرح شد. صراحت بیان حضرت در طرح مسئله‌ی امامت و عدم مشروعیت خلافت در صحبت‌ها و گفتارهایی که در مسیر مدینه تا مرو داشته‌اند و نیز نوع مواجهه‌ی ایشان با پیشنهاد مامون، که هم با نوعی عدم تمایل به نشستن بر مسند قدرت همراه بود و هم با ابراز حقانیت و مشروعیت امامت و عدم مشروعیت دستگاه خلافت، شواهدی بر صراحت خاص حضرت رضاست.

ولایتعهدی ایشان، به نحوی سلطنت را از خلافت منفک می‌کند و این یعنی شروع اصلاح در نظام سیاسی و نقد تمامی جریان خلافتِ سلطنت‌گونه در تاریخ اسلامی؛ نقدی که می‌توانست راه حکومت صالحان و شایستگان را به تدریج فراهم‌ آورد. به نحوی که به قول دکتر نجفی، فرهنگ رضوی، الهام‌بخش همه گروه‌های مسلمانِ برون‌خلافتی ـ مانند عرفا، صوفیه، فقها، زهّاد و غیره ـ  بود. بعد از ایشان، قیام‌های علوی دوباره شکل می‌گیرد و تمنّای نظام علوی پیش می‌آید. به همین سبب است که حضرت هادی و حضرت عسگری علیهما‌السّلام در پادگان سامرا نگه‌داری می‌شوند. با بسترسازی امام رضا، طلب حضور امام معصوم به قدری زیاد می‌شود که خلفای عباسی می‌ترسند امام را یک لحظه رها کنند.

به تعبیری، شکاف در مشروعیتِ سلطنت با قیام امام حسین علیه‌السلام صورت گرفت و شکاف در مشروعیتِ خلافت با ولایتعهدی امام رضا علیه السلام[1].

مجموع این کنش‌های سیاسی، اعتقادی و فرهنگی که در ادامه، در بستر فرهنگی تاریخی ایران، شکل جدّی‌تری نیز پیدا می‌کند، ذهن دکتر نجفی را به سمت طرح عنوانی به نام تمدن رضوی برده است.

البته از اعتدال، عقلانیت، سعه‌مندی و تکثرپذیری حضور تمدنی حضرت رضا نیز می‌توان سخن گفت.

اعتدالی که خط حضرت را از قیام‌های مسلحانه برخی علویان جدا می‌کند و راه اصیل مبارزه را راهی از جنس تبیین و حکمت و تدبیر می‌نمایاند.

همچنین عقلانیتی که در امتداد حکمرانی علوی، نه از سنخ نظام امویِ متاثّر از روم است و نه از سنخ نظام عباسیِ متاثر از ایران؛ خط مستقل خودش را دارد. در عین این‌که هویت این خطِّ مستقل، ایرانی نیست، امّا در تطور فرهنگی ایرانیان، به طور کاملاً جدّی موثر است.

و نیز حیث سعه‌مندی و ظرفیت فراگیری که شخصیت امام رضا علیه‌السلام و حرم رضوی داشته و دارد نیز بی‌نسبت با تفسیر تمدنی از سیره‌ی ایشان نیست. همان‌طور که در ابتدای متن گذشت، هویتِ تمدن، سعه‌مندی و وحدتی‌ست، معنابخش و هویت‌بخشِ تکثّر فراوانی‌ست که در دل خود دارد. تمدن رضوی در انسان کامل ریشه دارد. از همین رو، نه فقط متعلّق به شیعیان که متعلق به کلّ جهان اسلام و انسانیت است. این نگاه سعه‌مند برای شیعیان، می‌تواند حامل معنای تربیتی مهمّی باشد و آن واقع نشدن در ورطه‌ی فرقه‌گرایی‌ است. شیعه، هویت مستقل دارد ولی فرقه نیست. چرا که فرقه، ظرفیت تمدن‌زایی ندارد.

نکته دیگر، فارق میانِ تمدن مسلمانان و تمدن اسلامی است. تمدّن شکل‌گرفته در عصر عباسی، تمدن مسلمانان است که البته برکات و ثمرات فراوانی را به همراه داشت. در تمدن مسلمانان، متاثّر از اسلام، ظرفیت‌های فردی و جمعی شکوفا می‌شود و در تمدن اسلامی، حقیقت منِ عِلوی‌ست که به ظهور جمعی می‌رسد؛ منِ عِلوی که اوج ظهورش در وجود ولی و انسان کامل محقق می‌شود و امتداد آن در میان امت به ظهور و بروز می‌رسد.

خلاصه آن‌که دکتر موسی نجفی، تمدن رضوی را در امتداد حکومت نبوی و علوی، نهضت حسینی و طلیعه‌ای بر تمدن حداکثری مهدوی می‌داند. لازمه‌ی آنکه بتوان در بحث تمدن اسلامی از امتداد یا حدّ واسط سخن گفت، اشتدادی و ذومراتب دانستن مفهوم تمدن اسلامی است. به تعبیر دیگر، اگر هنگامه‌ی ظهور را تمدنی حداکثری از شکوفایی ظرفیت‌های توحیدی و اسلامی امت بدانیم، مسیر تاریخی شیعه تا قبل از ظهور، حرکت در مسیری تمدنی است. چنین نیست که به یک‌باره و بدون سابقه‌ی قبلی، تمدنی پدید بیاید، ولو آنکه آن اتّفاق، حالتی اعجازگونه داشته باشد[2]. آنچه که به عنوان «پیوستگی تاریخی» مطرح است، ناظر به همین نکته است؛ تمدن اسلامی در سیر خود پیوستگی دارد.

علاوه بر پیوستگی، سیر تمدنی شیعه، تکاملی نیز هست. نه به آن معنا که همیشه و در هر نقطه‌ای، از نقطه‌ی قبل جلوتر باشد. بلکه در مجموع، این سیر به سمت تعالی است. حرکت حلقوی و یا حلزونی، تمثیل نسبتاً مناسبی از این سیر تکاملی است. تمدن نخستین اسلامی، به صورت اجمالی، در عصر نبوی شکل گرفته است. طرح تمدنی حضرت رضا، متناسب با زمانه و زمینه‌ی خود، اجمالِ ابتدایی را تفصیل می‌دهد. و البته تا حدّ نهایی و رسیدن به تفصیل جدّی‌تر، خود هنوز اجمالی به نظر می‌رسد. مفهوم مترقّی «انتظار» که در فرامتن تاریخ شیعه مطرح بوده و هست، اِشعار به همین حرکت دايمی و بی‌پایانِ اجمال به تفصیل شیعه دارد. در هنگامه‌ی ابتلای به عالَم مدرنیته، سلوک در این سیر تکاملی، بیش از پیش ضروری به نظر می ‌رسد.

 طرح بحث تمدن رضوی، تلاشی‌ست که باید به استقبال آن رفت. مراد از استقبال، فهم، نقد و احیاناً امتداد دادن و یا تعالی بخشیدن به آن است. و به طور کلّی، سیره حضرات معصومین، هنوز ظرفیت‌های خود را برای ما کاملاً به ظهور نرسانده است. راه طی نشده‌ی فکری و تحقیقی در این باره بسیار است.


[1] در روایتی حضرت رضا علیه‌السلام، وضعیت خاص حضرت یوسف علیه‌السلام در حکومت عصر را با ولایتعهدی خودشان مقایسه می‌کنند.

[2] قاعده فلسفی کل حادث زمانی مسبوق بقوه و ماده، موید همین معناست.

 

درباره نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *