حلقه مطالعاتی عصر پیشرفت – جلسه اول

اوّلین جلسه از گفتگوهای هفتگی «حلقه مطالعاتی عصر پیشرفت» صبح روز سه‌شنبه 17 خرداد در سالن جلسات ستاد جامع پیشرفت منطقه‌ای برگزار شد. در این جلسه، ابتدا به پس‌زمینه‌های سیاسی ـ اجتماعی متن مورد بحث پرداخته شد و بر این نکته تاکید شد که مانیفست نسل آینده‌ی توسعه‌گرایان یا اصلاح‌طلبان، را در چنین متونی می‌توان ردیابی کرد. سپس به ساختار محتوایی این نوشته پرداخته شد که شامل سه بخش اصلی بود:

محور اوّل: تفکیک «ایران بزرگ فرهنگی» از «ایران سیاسی» و فراگیر بودنِ «اندیشیدن ایرانی» در گستره‌ی کشورها و زبان‌های مختلف حوزه‌ی تمدنی ایران(بند 1 تا بند 6)

محور دوّم: تبیین معنای «ملّت» و «ملّی»، فرآیند تکوین این مفاهیم در اروپا و تقدّم وقوع این مفاهیم در ایران نسبت به اروپا(بند 7 تا بند 9)

محور سوّم: چگونگی طرح «مسئله ایران» در گذار از دوران قدیم به دوران جدید، نقد ایده‌ی شریعتی، سیدحسین نصر، نراقی، کاتوزیان،آل احمد در این گذار و مطرح کردن نمونه‌هایی از شکل صحیح این گذار(جدیدِ در قدیم) شاملِّ: ابولحسن صبا در موسیقی، صادق هدایت در داستان‌نویسی، میرزاآقا تبریزی در نمایش‌نامه‌نویسی، میرزا حبیب اصفهانی در رمان و … (بند 10 تا 21)

در ادامه اعضای جلسه در مورد برخی وجوه خاصّ این نوشته، به بیان نکات و دلالت‌هایی که فهم کردند، پرداختند که شامل محورهای زیر بود:

ـ باید به علت وجود «مسئله مشترک» از رویکرد طباطبایی استقبال کنیم، ولی در عین نسبت به مرزهای فکری انقلاب اسلامی با این اندیشه حسّاس باشیم.

ـ نسبت بینِ سه جهان‌زیستِ «ملّی، مذهبی و مدرن» در اندیشه طباطبایی با اندیشه‌ی انقلاب اسلامی تفاوت دارد.

ـ  شاخص‌های «فرهنگ ایرانی» و «سنّت» در دیدگاه طباطبایی روشن و مفهوم نیست.

ـ در اندیشه طباطبایی،«منطق تحوّل قدیم به جدید» مسئله کانونی است و بر همین اساس با دو ایده‌ی «سنّت‌گرایی» و «غرب‌گرایی ایدئولوژیک»  درگیر می‌شود.

ـ طباطبایی میان دو نحوه «وحدت‌آفرینی ملّی» تفاوت قائل است: وحدت ملّی «فرهنگ‌پایه» که در تاریخ ایران رقم خورد و وحدت ملّی«دولت‌پایه» که با تنظیم‌گری دولت‌ها‌ در کشورهای اروپایی رقم خورد

ـ ایده‌ی «جدید در قدیم» طباطبایی، اگرچه در «روش و منطق» با جریان غرب‌گرایی ایدئولوژیک متفاوت است، ولی در «غایت» تفاوت جدّی با آن ندارد.

ـ طباطبایی دشواری «کُل دیدن» ایران را تذکّر می‌دهد و در صدد آن است که «ملّت» به «سنّت» فروکاسته نشود؛ چون می‌داند که تاکید بر «سنّتی» بودن، جا را برای «مدرن‌شدن» ایدئولوژیک باز می‌کند. او بدون اینکه با مدرنیته چالشی داشته باشد، می‌خواهد سنّت به طور طبیعی مدرن شود.

ـ طباطبایی چهار نحوه مواجهه بین قدیم و جدید را در کتاب‌هایش تبیین کرده که عبارتند از «قدیم در قدیم»(سنت ایستا)، «جدید در جدید» و «قدیم در جدید» که شکل‌های ناصحیح گذار از قدیم به جدید هستند و «جدید در قدیم» که ایده‌ی مرکزی خود اوست.

ـ گویا در نگاه اقای طباطبایی، تعریفی از “مذهب” وجود دارد که “مذهب” را در ذیل “اندیشه” قرار می‌دهد و حضور آن به عنوان یک عنصر مهم در حاکمیت را مضر می‌داند. چرا؟ چون “مذهب” یک تفکر و عقیده‌ به‌خصوص برای گروهی از انسان‌هاست که بواسطه تعلق‌خاطرشان نسبت به یک جهان‌بینی ویژه ایجاد شده است. چنین چیزی چون به خودی خود آئینه تمام‌نمای یک ملت نیست، زمانی که در حاکمیت قرار می‌گیرد، صلاح عموم را فراهم نمی‌کند و در خدمت یک قشر خاص قرار می‌گیرد. اما “اندیشیدن” اینطور نیست. البته “اندیشیدن”، چه بسا متاثر از افکار و عقاید مذهبی باشد و مایه‌هایی از مناسک دین را هم در خود داشته باشد، اما چیزی فراتر از مذهب است. روش اندیشیدن یک ملت، به دلیل آن‌ که تمام عصاره‌های درونی آن ملت را در بستر مسائل و اقتضائات واقعی به نمایش می‌گذارد، هم بازتاب درون ملت است و هم با ویژگی‌های بیرونی سنخیت پیدا می‌کند؛ به همین جهت، آمیزه‌ای از درون و بیرون ملت خواهد شد و می‌تواند آئینه تمام‌نمای یک ملت باشد و آن‌ها را کاملاً تعریف کند. بنابراین، ملت “ایران” یعنی روش “اندیشیدن ایرانی” که مذهب هم جزئی از آن است، نه تمام آن. لذا ما می‌توانیم حاکمیت خودمان را بر اساس “روش اندیشیدن ایرانی” بازسازی کنیم که قطعاً در این بازسازی، به شکل طبیعی، مذهب نیز حضور خواهد داشت. مثل سیاست‌نامه‌های ایرانی که همگی حاوی محتوای الهیاتی هم هستند، اما کاملاً حاصلِ تفکر و نگاه ایرانی بوده‌اند. اشکالی که در این زمینه می‌توان مطرح کرد، این است که:

اوّلاً: حقیقت “مذهب” در یک جامعه، صرفاً اعتقادات نظری و یا مناسک عملی نیست … “مذهب” حاصلِ تناکُح “فطرت‌ها” با “وصایت‌ انبیاء و اولیاء” در پهنه تاریخ است. مذهب یک ملت، موضع‌گیری عمیق او نسبت به جریان وصایت است و نشان‌دهنده میزان سلامت یا بیماری فطرت‌هاست.

ثانیاً: بنا بر نگاه شیعه، ملت‌ها در ابتدا (چه از زمان هبوط و چه بعد از طوفان نوح) همگی یک ملت بوده‌اند و به تدریج در طول تاریخ به دلایل جغرافیایی یا جمعیتی یا ماموریتی، از یکدیگر جدا شده‌اند؛ بنابراین ما ملتی نداریم که از جریان وصایت مشتق نشده باشد.

ثالثاً: ملت‌ ایران – به عنوان یکی از ملت‌های مشتق‌شده از جریان وصایت – در یک سطح به “ایران سیاسی” معنا می‌شود که به معنای شهروندان نظام سیاسی ایران است؛ در معنایی دیگر به “ایران فرهنگی” معنا می‌شود که بر الگوهای تکرارشونده اندیشه‌ای یا رفتاری تاکید دارد و وسعت بیشتری در سطح کشورهای منطقه و حتی اروپایی پیدا می‌کند. اما ما معنای دیگری نیز از ایران می‌توانیم داشته باشیم و آن “ایران اسلامی” است که به معنای روش خاص ایرانیان برای تسلیم در برابر جریان وصایت و جلو بردن طرح انبیای الهی است. (این نام باید “خنثی” باشد تا هم‌ردیف ایران‌سیاسی و ایران‌فرهنگی قرار بگیرد، اما فعلاً نام دیگری به ذهنم نیامد.) در این معنا، ملت ایران با تمام ملت‌هایی که فطرت سالمی دارند و تسلیم جریان وصایت هستند، وحدت داشته و از طرفی، بنا بر ابعاد خاصی که در تبعیت از جریان وصایت دنبال کرده‌اند (مثل علم، زهد، فتوت، سیاست یا …) دارای هویت متفاوت هستند. بنابراین، خودِ اکتفاء به تعریف “ایران” در سطح “روش اندیشیدن” یا هر عنصر فرهنگی دیگر، به خودی‌خود سبب کاهش واقعیت موجود به یک لایه سطحی‌تر و رویین‌تر است؛ اگرچه جذاب و کم‌خطر باشد.

رابعاً: با تعریف ملت ایران به “ایران اسلامی” همچنان دو لایه دیگر “ایران فرهنگی” و “ایران سیاسی” به‌جای خود باقی هستند؛ اما تا زمانی که ما تعریف ایران را تا لایه “ایران اسلامی” نبریم، “ایران فرهنگی” که توضیح می‌دهیم هم نسبت دقیقی با بعضی از مردم ایران برقرار نخواهد کرد و هم در توضیح پدیده‌هایی که بازتاب‌دهنده پیوند فطرت ایرانی با وصایت الهی هست، به تنزل دادن جایگاه، انکار کردن یا لکنتِ تحلیل خواهد افتاد؛ پدیده‌هایی مثل امدادهای الهی در دفاع مقدس، تشییع حاج‌قاسم و شهید حججی، اربعین، سلام‌فرمانده و … .

خامساً: همانطور که ممکن است عده‌ای در “ایران سیاسی” زندگی کنند اما متعلق به “ایران فرهنگی” نباشند، ممکن است عده‌ای در “ایران فرهنگی” زندگی کنند اما متعلق به “ایران اسلامی” نباشند؛ لذا نه هر “مقیم ایرانی” از اهالی “ایران‌شهر” است و نه هر “ایران‌شهری‌ای” از اعضاء متعهد به وصایت الهی؛ اما هر کسی که متعلق به “ایران اسلامی” هست، می‌تواند نسبت به “ایران فرهنگی” نیز دغدغه داشته باشد و اگر در “ایران سیاسی” ساکن باشد، نسبت به تقویت نظام سیاسی ایران هم دغدغه‌مند شود؛ چون تقویت این دو لایه بالاتر، خود به خود به معنی تقویت “ایران اسلامی” هم هست.

سادساً: مهم‌ترین عامل نشان‌دهنده “ایران اسلامی” را شاید بتوان در “دریافت‌های نظری و عملی از جریان وصایت” مشاهده کرد؛ مثلِ اهمیت دادن به ادبیات عرفانی و روحیه حماسی. در واقع چیزی نظیر تنوعی که ما در اصحاب اهل بیت ع می‌بینیم که هر کدام انگار یک بُعدی از وصی الهی را دریافت کرده‌اند و آن‌ را پرورش داده‌اند، ملت‌هایی که قصد تسلیم داشته‌اند نیز به دلیل ظرفیت‌های ژنتیکی یا جغرافیایی یا تربیتی مختلف‌شان، به شکل‌های متنوعی خودشان را به جریان وصایت متصل می‌کنند: شاید برخی عرفانی‌تر، برخی شجاع‌تر، برخی شاعرانه‌تر، برخی عفیف‌تر، برخی فیلسوفانه‌تر، و … باشند؛ در مقابل نیز ملت‌هایی که از جریان وصایت تخطی کرده‌اند نیز دچار انحرافات متنوعی شده‌اند … .

ـ پرسش مرکزی طباطبایی، «تعریف چیستی جامعه ایران» و «چگونگی ساخت‌یابی جامعه ایران» است و در این مسیر همچون گیدنز، معتقد است که جامعه بر مبنای «قواعد» شکل می‌گیرد وآن قاعده‌ی مرکزی را «اندیشیدن» می‌داند؛ ولی اندیشیدن را به «زبان» و «ادبیات» فروکاسته است.

ـ طباطبایی بین «اندیشیدن نظری» و «اندیشیدن ادبی» تفاوت قائل می‌شود و معتقد است که علیرغم تدوام حیات اندیشیدن ادبی، اندیشیدن نظری ما ایرانیان، در دوره‌ای از تاریخ، از حرکت بازایستاده است. به نظر او، چالش اساسی برای گذار از ایرانِ قدیم به ایرانِ جدید، به اندیشیدن نظری مربوط است. امّا باید دقّت داشت که اون سرمایه‌ی فکری ایران را تنها به همین دو سنخ ـ «اندیشیدن نظری» و «اندیشیدن ادبی» ـ فروکاسته و سایر سنخ‌های اندیشیدن ایرانیان را لحاظ نکرده است.  

ـ بحث از نحوه‌ی شکل‌گیری زبان، ادبیات یا خُلق اجتماعی خاصّی در یک جامعه، منوط به فهم فلسفه تاریخی است که نحوه‌ی شکل‌گیری این عناصر در جوامع را تبیین نماید و از این زاویه، باید دید، مطابق فلسفه تاریخ دینی، عامل تعیین‌کننده چیست.

ـ نظریه‌ی فلسفی «وحدت در کثرت» ـ به قرائت هگلی ـ که طباطبایی مطرح می‌کند، و طرح این ایده که «جزء باید خود را در وزانِ کل ارتقا ببخشد»، نه اینکه «جزء در کل منحل شود»، می‌تواند دلالت‌هایی در نظریه‌های پیشرفت منطقه‌ای ـ از حیث نسبت منطقه با ملّیت ـ داشته باشد.


فایل های پیوست:

متن یادداشت دکتر جواد طباطبایی با عنوان “تزهایی درباره ایران و مردمش”

دریافت یادداشت

فیش هایی از متن یادداشت دکتر جواد طباطبایی با عنوان “تزهایی درباره ایران و مردمش”

دریافت فیش ها


 

درباره نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *