غالباً بوروکراسی را در سطح مناسبات سازمانی تحلیل میکنیم و اگر آن را در سطح ساختاری و اجتماعی بررسی میکنیم، آن را ابزاری برای کسب برخی اهداف اجتماعی میدانیم. این تلقی موجب میشود که بوروکراسی را، ناخودآگاه و بر اساس یک تصویر ذهنی رایج، مانند ابزارهای مکانیکی و ماشینی تصور کنیم. با کمی مسامحه میتوان گفت، که آن ابزارهای طبیعی، به خودی خود و به صورت عینی وجود خارجی دارند و به سادگی و در هر جهتی به کار میروند؛ یعنی در یک کلام ابزاری هستند در خدمت هر هدفی. اما ابزاری چون بوروکراسی، در نبود برخی هنجارها، تغییر برخی مفروضات اجتماعی، تحول ارزشها و نیز ناپایداری مناسبات اجتماعی، میتواند کاملا بیمعنا شود و از ابزاری که میتواند به هدفی نائل شود، به چیزی ناکارامد و یا حتی چیزی فاقد وجود خارجی، تبدیل شود. این از ویژگیهای پدیدههای اجتماعی است، که بسیاری اوقات تحت تأثیر نگاه تجربی مأخوذ از علوم طبیعی، به برداشتهای غلط و سوءفهمهایی از این مفاهیم منجر شده است. در نوشتهای که میخوانید سعی شده است که درک صحیحی از مفهوم بوروکراسی ایجاد و آنگاه دربارهی نوع مطلوب و ایرانی و بومیشدهای که نسبت به آن غافل بودهایم، توضیحاتی داده شود و آن تجربه را مورد تأمل قرار دهد.
5. غرب از آنجا که خود مبتکر بوروکراسی مصطلح امروز بوده است، مطالعات فراوانی در مورد آن به انجام رسانیده است، و در نتیجه بیش و پیش از همه به نقد و اصلاح بوروکراسی پرداخته است و حتی بسیاری از متفکران غرب با مشاهدهی آسیبهای سنگین بوروکراسی دعوت به متحوّل کردن بنیادی این فناوری نرم اجتماعی کردهاند. امّا ما فقط «صورت» این فناوری نرم را به کشورمان منتقل کردیم و آن را در دولت، صنعت و تجارتمان به کار گرفتیم، بدون اینکه حتّی پژوهشهای مربوط به آن را وارد کشورمان کنیم. به همین دلیل است که جز تعداد معدودی کتاب و مقاله –حتی ترجمه –نمیتوانید چیزی دربارهی بوروکراسی به زبان فارسی در کتابخانهها بیابید. این وضعیت باعث شده است که جامعهی علمی و اجرایی ما در حوزهی بوروکراسی در انفعال کامل به سر ببرد؛ چه در اعتماد و اتکا به بوروکراسی افراط کند، و چه در سالهای اخیر تحت تأثیر برخی مباحث غربی، در نقد و خردهگیری بر بوروکراسی از اندازه خارج شود.
6. واقعیّت آن است که اندیشمندان غربی پس از آنکه توانستند اندیشهی بوروکراسی را در نظر و عمل به حدّی از بلوغ برسانند، متوجه شدند که اگرچه توانستهاند در ایجاد هماهنگی و پیکرهی واحد سازمانی به دستاوردهایی برسند، اما در مجموعهای دیگر از ارزشها –بهخصوص ارزشهای انسانی–با چالشهای مهمی مواجه شدهاند. به عبارت بهتر، داروی بوروکراسی مصطلح، عوارض جانبی خود را در پیکرهی اجتماع نشان داد. جالب آنکه بنیانگذار اندیشه بوروکراسی، یعنی وبر، تا اندازهی زیادی این عوارض را پیشبینی کرده بود؛ روح و روان انسانها در لابهلای این فناوری جدید در حال خرد شدن بود؛ همان چیزی که در فیلم «عصر جدید» چارلی چاپلین به روشنی نمایش داده شده است. در واقع غربیها به سبب تکیه بر عقل خودبنیاد، موضوع بسیار مهمی را که همانا طبیعت خاص انسان است، در نظر نگرفته بودند. البته هنوز هم متفکران غربی در فهم از انسان به خطا میروند، چون عقل خودبنیاد قدرت فهم ماهیت و ویژگیهای انسان را به نحو جامع ندارد. از همین روست که غربیها در طراحی فناوریهای جایگزین با چالشها، افراطها و تفریطهای معتنابهی دست و پنجه نرم میکنند.
7. غربیها به خلاف ما کاملاً با مسألهی بوروکراسی درگیر هستند و در پی خلق فناوریهای جدید و کمنقصتر هستند. میتوان مسألهی امروز در حوزهی بوروکراسی را اینگونه صورتبندی کرد: انسان باید به فناوری نرمی دست یابد تا بتواند دو ارزش ذیل را همراه با هم برآورده سازد: (1) هماهنگی و یکپارچگی هر چه بیشتر اعضای یک سازمان، به گونهای که با حداکثر توان بتواند به مثابه یک نفس واحد عمل کند؛ (2) حفظ اختیار، آگاهی و کرامت انسان، به گونهای که در عین احساس آزادی، در راستای اهداف سازمانی اقدام کند. اینکه غربیها چه مقدار به ارزش اخیر اعتقاد دارند، یا در عمل به آن پایبند هستند، تردیدهای فراوانی وجود دارد، اما در یک چیز تردیدی نیست: در مشاغل جدید سازمانی که بهخصوص در سازمانهای دانشمحور مورد توجّه نظریهپردازان سازمان و مدیریت قرار گرفته است، مدیران نیازمند افرادی با تخصص و شایستگیهای حرفهای بسیار بالا هستند. در صورتی که این افراد با ویژگیهای خاص، احساس آزادی و اختیار نکنند، نه تنها عملکرد بهینهای نخواهند داشت، بلکه ممکن است به سازمانها نیز وفادار باقی نمانند. در نتیجه عالمان سازمانی فوقالعاده در پی خلق اشکال جدید سازمانی –که در حقیقت فناوریهای نوینی هستند –میباشند.
8. ما در کشور خودمان در حوزهی مدیریت اسلامی با چالشهای فراوانی مواجه هستیم که شاید مهمترین آنها، اسلامیزه کردن تعالیم غربی است. یکی از معدود آثاری که حداقل بر خلوص و اسلامی بودن آن نقد چندانی وارد نیست، کتاب «اصول مدیریت اسلامی و الگوهای آن» اثر حجه الاسلام دکتر ولی الله نقیپورفر است. ایشان در این کتاب پنج اصل کلان در مدیریت اسلامی مطرح کردهاند؛ «اصل وحدت و هماهنگی» (اصل سوم)؛ «اصل اعمال مدیریت بر اساس اختیار نیروها» (اصل چهارم) و «اصل اعمال مدیریت بر اساس بصیرت نیروها» (اصل پنجم) از این جملهاند. متأسفانه اینجا مجال توضیح و تشریح بیشتر این اصول نیست. آنچه در اینجا مدّ نظر نویسنده است این است که جمع سه اصل بالا در یک سازمان نیازمند طرح، نسخه و فناوری است که چندین گام از آنچه دغدغهی اصلی امروز غرب در سازماندهی است، جلوتر است. به عبارت بهتر اگر ما جنبهی عقیدتی را نادیده بگیریم، غربیها به تصویر ترسیمی فوق از خود ما مشتاقتر هستند، زیرا ارزش آن را بیش از ما میدانند. اگرچه ما در حیطهی طرح اصول و قواعد لازم گامهایی نظیر مباحث بالا را برداشتهایم، اما اقدام عملی در راستای مدیریت اسلامی نیازمند خلق فناوری و روشی است که بتواند این سه اصل اسلامی را به صورت هماهنگ برآورده کند.
9. حتماً شما خوانندهی عزیز پس از این همراهی زیاد مرتب از خود میپرسید که این همه چه ربطی به جهاد سازندگی دارد. واقعیت آن است که انقلاب اسلامی در سالهای اولیه، شکافی جدّی را در مسیر معمول جامعهی ایران ایجاد کرد. این شکاف عمیق باعث شد بخشی از نهادهای انقلابی ناخودآگاه فارغ از الگوهای مرسوم جهانی شکل بگیرد. جهاد سازندگی، سازمان و نهادی بود که با هدف و نیتی والا به فرمان امام خمینی رحمه الله علیه و به همّت جوانان پرشور و مؤمن انقلابی تأسیس شد. هدف اصلی این نهاد، زدودن فقر و محرومیّت از چهرهی جامعه ایران بهخصوص روستاها و مناطق دورافتاده بود. اجرای این مأموریت مستلزم سازماندهی و اقدام جمعی انبوهی از جوانان تحصیلکرده، دانشجو و انقلابی بود؛ جوانانی که در عین پیگیری تخصص و علم خود، باید در راستای هدفی معین و در قالبی مشخص به کار و تلاش میپرداختند. جالب اینجاست که این جوانان خالص و پرشور، در موضعی منفی نسبت به الگوهای رایج سازمانی، فناوری نوینی را برای فعالیّت سازمانی طراحی و خلق کردند، و به مرور آن را ارتقا بخشیدند. به آسانی نمیتوانقضاوت کرد که آیا این خلق و طراحی خودآگاه بوده، یا ناخودآگاه؛ اما این امر چیزی از ارزش یک خلاقیت و نوآوری نمیکاهد. تجربهی جهاد سازندگی در زدودن محرومیت از بخشهای وسیعی از کشور، و نیز دستاوردهای خارقالعادهی جهاد در جنگ تحمیلی، که هر دو در بحرانیترین شرایط سیاسی و امنیتی به دست آمده است، نشاندهندهی ارزش بسیار زیاد این خلاقیت و نوآوری سازمانی میباشد. همانگونه که مشاهده میشود تجربهی طراحی سازمانی جهاد سازندگی در نوع خود میتواند نشاندهندهی یک نظریهی جدید در مرزهای دانش بوروکراسی و سازمان باشد که از ذهن خلاق جوانان مخلص ایرانی برآمده است؛ و در عین حال تجربهی عملی مدیریت اسلامی در بستر انقلاب اسلامی بوده است؛ تجربهای که سعی داشته در عین حفظ اختیار، کرامت و آزادی اعضای سازمان، آنها را در راه رسیدن به اهداف، هماهنگ و یکپارچه کند.
10. جهاد سازندگی به عنوان یک فناوری نرم اجتماعی که در تجربهی انقلاب اسلامی شکل گرفت، به لحاظ نظری و الگوگیری حائز ارزشهای فراوانی است. همین که یک ترتیبات سازمانی بتواند در مقابل بوروکراسی مصطلح قد علم کند و بدون رعایت استانداردهای بوروکراسی به بسیاری از اهداف خود برسد، چنان اهمیتی دارد که اگر غربی بودیم، و یا حتی چند کتاب خوب غربی را خوانده بودیم، خیلی بیشتر و پیشتر به آن میبالیدیم. اما ما نبالیدیم؛ ما به دلیل عدم رعایت استانداردهای بوروکراسی، این تجربه را پایان دادیم. این تفاوت غربیان با کسانی است که صرفاً دستاوردهای غربی را به صورت فرمال و سطحی مورد استفاده قرار میدهند. اگر غربیان به جای ما بودند، نه تنها به این تجربه میبالیدند، بلکه صدها کتاب و مقاله در باب آن مینگاشتند، و البته اشکالات و نقایص آن را با مطالعه و در طی زمان برطرف میکردند. شاید ما نیازمند گذر سالهای بسیار دیگر هستیم تا بفهمیم این فناوریهای نرم اجتماعی چقدر بیشتر از فناوریهای سخت نوین قدر و ارزش دارند. و من هنوز ماندهام که چرا یکی از اولویتهای یک سازمان بینالمللی نظیر فائو در ایران، ادغام جهاد سازندگی با وزارت کشاورزی بوده است!
دیدگاهتان را بنویسید