مجموعه گفتگوهای «ایران آینده» پانزده مصاحبه علمی با اساتیدی از رشتههای مختلف علوم انسانی در زمینه پیشرفت اسلامی ـ ایرانی است. این گفتگوها در قالب کتابی با عنوان «ایران آینده» از سوی انتشارات عصر در دست انتشار است. بخشی از این گفتگوها که اکنون به آن میپردازیم، به «تحلیل روند توسعه در عصر پهلوی و علل وقوع انقلاب اسلامی» اختصاص دارد. در این بخش، به نکاتی که دکتر حسین راغفر در این زمینه مطرح کردند، اشاره میشود.
سوال بسیار مهم که در این گفتگو به آن پرداخته شده، این است که چرا ایران عصر پهلوی که از کشورهای پیشرو در عرصهی برنامهریزی توسعه و تاسیس نهادهای توسعه بود و حتی به بیان برخی از اندیشمندان عصر طلایی اقتصاد را در دههی چهل شمسی گذراند، در مسیر توسعه به سرعت دچار شکست شد و به کلی رژیم سیاسیاش تغییر کرد؟
از نظر دکتر حسین راغفر، ایران هیچگاه راهبرد توسعه در کشور نداشته است. در مباحث نظری توسعه، بحث «وابستگی به مسیر» بسیار مهم است؛ نمیشود مقطعی را بدون توجه به شروع و گذشته آن، در نظر گرفت. برای تحلیل بحث توسعه پهلوی نیز باید به روند تحوّلات مشروطه و بعد از آن پرداخت. در آن مقطع قرارداد 1919 منعقد شد که ایران را بین انگلیس و روسیه تقسیم میکرد. کار به جایی رسید که شاه قاجار با سفارت انگلیس چانهزنی میکرد که در ازای دریافت حقوقی از آنها، نخست وزیر را مطابق میل آنها معین کند. سپس حکومت پهلوی را سرکار آوردند و بعد از رضاشاه، پسرش را که در حال تحصیل در سوئیس بود، به پادشاهی رساندند. او هیچ اعتباری بین سران کشورهای جهان نداشت و بسیاری از سران نگاه تحقیرآمیزی به او داشتند. البته خودش نیز از این اوضاع مطلع بود. در این حین، بازهم سفارتخانههای خارجی نقش تعیینکنندهای برای انتخاب وزرا و افراد اثرگذار در دولت او ایفا کردند. علاوه بر نفوذ خارجیها در ساختار قدرت، اقتصاد ایران به طور تاریخی تحت سلطه «سرمایههای تجاری» بود؛ یعنی صاحبان سرمایههای تجاری حلقههای تصمیمگیری کشور را کنترل میکردند. نقش آنها در عقبماندگی و توسعهنیافتگی ایران نقش بیبدیلی است.
دکتر راغفر در مورد علل وقوع انقلاب اسلامی، بر این عقیده است که تمام پدیدههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نقش خود را ایفا کردند. در بعد اقتصادی علاوه بر موارد مطرح شده، در سال 1333، بعد از کودتا، آمریکا چون به دنبال این بود که امپراتوری بریتانیا را عملاً کنار بگذارد و خودش جایگزین شود، به انگلیس فشار میآورد که سهم ایران را از فروش نفت و کنسرسیوم بیشتر کند. لذا فروش نفت به تدریج ، به عامل اصلی در بودجه عمومی تبدیل شد. شاه هم که در این مدت شخصیت مقتدرتری از خود ساخته بود، این درآمدها را به میل خود خرج میکرد و به زیرساختهای توسعه اهمیتی نمی داد. در بعد فرهنگی نیز در سال 1350 که جشنهای 2500 ساله برگزار میشد، تحولات فرهنگی جدی رخ داد. به علاوه اینکه با ایجاد بانکهای خصوصی و عدم نظارت بانک مرکزی وقت ایران و تشکیل «سرمایهداری رفاقتی» که فرصتها و سرمایهها را در اختیار عدهای خاص قرار میداد، مشارکت مردم کاهش یافته بود. تمام این عوامل در کنار یکدیگر موجب انقلاب عظیم اسلامی شد.
دیدگاهتان را بنویسید