تحلیل روند توسعه در عصر پهلوی و علّت وقوع انقلاب اسلامی در برابر آن(بخش دوم)

مجموعه گفتگوهای «ایران آینده» پانزده مصاحبه علمی با اساتیدی از رشته‌های مختلف علوم انسانی در زمینه پیشرفت اسلامی ـ ایرانی است. این گفتگوها در قالب کتابی با عنوان «ایران آینده» از سوی انتشارات عصر پیشرفت در دست انتشار است. بخشی از این گفتگوها که اکنون به آن می پردازیم، به «تحلیل روند توسعه در عصر پهلوی و علل وقوع انقلاب اسلامی» اختصاص دارد. در این بخش پای صحبت‌های حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد راهدار می‌نشینیم.

سوال مهم در این گفتگو این است که چرا توسعه در ایرانِ عصر پهلوی با وجود مشاورانی از دانشگاه­های مطرح جهان مثل هاروارد و برنامه‌ریزی‌های توسعه و همچنین در سطح اقتصادی، تولید و شکل‌گیری برخی برندهای ایرانی، علاوه بر این که نتوانست به مقصود خود برسد، خیلی زود از هم پاشید و دچار انقلابی اساسی شد؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد راهدار، دو عامل مهم را در ابتدای امر بیان می کنند. اول اینکه، اساسا بستر اصلی توسعه در خود غرب هم توسعه انسانی بوده، حال این که در ایران توسعه از بعد توسعه اقتصادی شرح و بسط یافت؛ این یک امر غیرمنطقی است؛ زیرا توسعه یک محمل انسانی و کارگزار متناسب با خود می‌خواست، که نبود. دوّم اینکه، توسعه مسأله‌ی بیگانگان بود که در زمین ما بازی می­شد. به عبارتی تمام این بسترسازی‌ها، بساط غرب برای تشکیل «استعمار نو» بود. آن‌ها به اینجا آمدند و با نیروهای خودشان و ساخت یک دستگاه استبدادی بر سر مردم ایران، با تاسیس نهادهایی مثل دانشگاه تهران، سازمان برنامه و بودجه و راه­ آهن، استعمار کلاسیک را تبدیل به استعمار نو کردند.

در اینجا یکی از مشکلات نیز این بود که در ابتدای امر فهم درستی از توسعه نداشتیم. به عبارتی حتی طراحی و رهبری برای غربی ها و برای اهداف خودشان بود؛ ما در قشر روشنفکر و یا دانشگاهی در زمانی که موثر باشد  ـ یعنی در همان بدو امر که امکان طراحی و تغییر هست ـ هیچ عملی نمی بینیم. حتی افرادی مانند فروغی و سیدضیاء نیز در طراحی توسعه نقشی نداشتند. لذا صفر تا صد این پروژه در جای دیگر طراحی، و در ایران اجرا شده است؛ پس باید نسبتش را با ایران و ایرانی جدا کنیم.

اما برای تحلیل انقلاب اسلامی از نظر جناب آقای رهدار، سه سطح وجود دارد: سطح عرفانی که خارج از اتفاقات جهان و توسعه و غرب مطرح می شود. سطح فلسفه تاریخی که می گوید در نهایت، حتی اگر شاه و برنامه توسعه‌ای هم نبود، چنین انقلابی رخ می داد ولی دیرتر. و سطح جامعه‌شناختی که نسبت انقلاب را با برنامه‌های شاه و توسعه برقرار می‌کند، اما ما انقلاب را به همین سطح تقلیل نمی‌دهیم. یعنی درست است که غیریت انقلاب اسلامی، همین غرب است؛ اما غرب نمی‌توانسته به انقلاب اسلامی، ماده ایجابی بدهد؛ یعنی محتوای ایجابی انقلاب اسلامی، از بستر غرب و غرب‌زده‌ها تأمین نشده؛ از بستر دیگری تأمین شده که آن بستر، همان منطق تحولات درونی تاریخ ایران بوده است و دارای آموزه های معرفتی ـ دینی می‌باشد.

دریافت متن کامل نوشته

درباره نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *